نام در نسخهی اصلـــی: Huascar
نام در نسخهی انگلیسی: Huascar
حضور در: معبد خورشید
هوآسکار یکی از آخرین نوادگان اینکاهاست که خورشید را در شهری پنهان در کوهستان میپرستند. او با کلاه و پانچو، تنتن و کاپیتان هادوک را که برای نجات پروفسور تورنسل به پرو رفتهاند، تعقیب میکند. هوآسکار به مکالمهی آنها با رئیس پلیس گوش میدهد و در خیابانهای کالائو سایهبهسایه همراه آنهاست. در سانتاکلارا، او با تهدید یک نگهبان به عواقب سرپیچی از دستورات اینکاها یک حادثهی قطار ترتیب میدهد که نزدیک بود جان آنها را بهخطر بیندازد.
با اینحال، در ژوگا او تنتن را در حال دفاع از یک پرتقالفروش جوان بهنام زورینو در مقابل دو مرد سفیدپوست میبیند. متعجب از اینکه یک خارجی سفیدپوست چرا باید چنین عمل فداکارانهای انجام دهد، به او توصیه میکند که دست از جستوجوی دوستشان بردارد. زیرا زندگی خود را بهخطر میاندازد. اما تنتن اظهار میکند که بههرحال اینکار را ادامه خواهد داد. بنابراین هوآسکار به او طلسمی میدهد که بهگفتهی او میتواند خطر را دور نگه دارد. تنتن و دوستانش که در ادامهی ماجرا توسط اینکاها دستگیر شدند، طلسم را به زورینو میدهد. اینکاها که قصد از بین بردن آنها را بهخاطر خیانت دارند، با دیدن طلسم در دستان زورینو از کشتن او صرفنظر میکنند. آنجا مشخص میشود هوآسکار کشیش بزرگ معبد خورشید است.
در پایان او از یک ذرهبین بزرگ برای آتشزدن چوبها بهقصد سوزاندن تنتن و دوستانش استفاده میکند. ولی با یک خورشیدگرفتگی که منجر به رهاشدن آنها میشود، بیاثر میشود. هوآسکار را نباید با چیکیتوی بیرحم که شباهت زیادی به او دارد، اشتباه گرفت!